ترنم انتظار

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

اشك زائر امام حسين عليه السلام...

28 مهر 1394 توسط اکبری

السلام عليك يا ابا عبدالله و علي الارواح الّتي حلّت بِفِنائك عليك منّي سلامُ اللهِ ابداً ما بقيتُ و بَقِيَ اللّيل و النّهار و لا جَعَلَه اللهُ آخِرَ العهدِ مِنّي لِزيارَتِكم، السّلام علي الحسين و عَلي عَلِي بنِ الحسين و علي اولادِ الحسين و علي اصحاب الحسَين عليه السلام…

سلام بر عزادارن حسيني… عزاداريهاتون قبول باشه ان شاء الله…

ميخوام يكي از خاطرات دلنشين اولين سفرم به كربلا رو براتون تعريف كنم…

هر جا اشكي جاري شد التماس دعا…

اولين سفرم به كربلا دهه اول محرم سال 1392 بود…

زماني كه براي اولين بار ميخواستم به حرم امام حسين برم روز هفتم محرم بود، دل تو دلم نبود، نمي دونم انگار استرس داشتم، حال عجيبي بود…

توي خيابون همينطور كه آهسته به سمت حرم مي رفتم اشك مي ريختمو حركت مي كردم، چشمام رو،  به جلو دوخته بودم تا گنبد آقا رو ببينم، كم كم نزديك شدم و گنبد رو ديدم، تو اون لحظه انگار قلبم مي خواست از جا كنده بشه وقتي كه گنبد طلايي آقا رو ديدم اشكام بيشتر شد، استادي دارم ( خدا حفظشون كنه ان شاء الله) كه هميشه وقتي ميخواستن شدت اشك ريختن رو وصف كنن مي گفتن: “به پهناي صورت اشك مي ريخت” منم با خودم مي گفتم مگه چنين چيزي ميشه تا اينكه براي خودم پيش اومد. وقتي گنبد رو ديدم به پهناي صورتم اشك مي ريختم…

از اون جايي كه سفر ما همزمان با دهه اول محرم بود تدابير امنيتي زيادي در نظر گرفته بودن بطوري براي رفتن به حرم بايد از چند ايست بازرسي رد مي شديم، همونطور كه اشك مي ريختم از ايست بازرسي اول رد شدم، رسيدم به دومين ايست بازرسي تو صف بوديم و جلو مي رفتيم تا اينكه نوبت من رسيد، خانم بازرس اول خوب وارسي كرد بعد كه ديد من دارم گريه مي كنم دستش رو آورد سمت گونه من و اشكم رو با انگشت اشاره اش برداشت و برد سمت لبهاش و بوسيد…

من وقتي اين صحنه رو ديدم كار اون خانم رو ديدم ديگه نتونستم خودمو كنترل كنم و زدم زير هق هق گريه و بلند بلند شروع كردم به گريه كردن، خانم بازرس وقتي حالمو ديد بغلم كرد و شونه ام رو بوسيد…

نمي دونيد چه حالي داشتم!!! اصلا نمي تونستم حرف بزنم… اينقدر اون لحظه حالم بد بود كه وقتي براي بار دوم كه مي خواستم برم زيارت از اون ايست بازرسي رد شدم اون خانم بازرس باز هم اونجا بود؛ وقتي منو ديد  شناخت و انگشتشو كشيد روي گونه اش و اشاره كرد كه يعني دفعه پيش داشتي گريه مي كردي…

اصلا باورم نمي شد كه اومده باشم پابوس امام مظلومم، فقط دوست داشتم يه جا بشينمو به گنبد يا ضريح زل بزنم و با آقا حرف بزنم…

ببينيد چقدر اشك زائر امام حسين عليه السلام ارزش داره!!!

خدا هيچوقت اين اشكهارو ازمون نگيره… آمين يا رب العالمين…

(همه حرفهام رو با اشك نوشتم…)

ان شاء الله حاجت روا بشيد…

 

اللّهم عجِّل لوليّك الفرج…

 

 

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: لحظات عاشقانه لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

ترنم انتظار

سرخوش آن عيدي كه آن باني نور از كنار كعبــــــــــه بنمايد ظهــــــور قلبها را مهــــــــــــر هم عهدي زند از حرم بانگ انا المهــــــــــدي زند
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • لحظات عاشقانه
  • كلام بزرگان
  • فضاي مجازي
  • روضه
  • مداحي
  • محرم
  • فلسطین
  • امام زمان
  • امام حسین علیه السلام
  • پدر و مادر
  • شهدا
  • مقام معظم رهبری
  • حضرت زینب سلام الله علیها
  • حجاب
  • تربیت
  • شهادت
  • کودک
  • امام علی علیه السلام
  • شکر نعمت
  • ایران

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس